استعاره
استعاره نوعی آرایهی ادبی برای بهکار بردن لفظ یا عبارتی بهجای عبارت دیگر براساس شباهت بین این دو است. استعاره که اهمیت بسیاری در شعر و ادب جهان دارد بهطوری که شعر را کلامی مبتنی بر استعاره و اوصاف دانسته است، اولین بار بهوسیلهی ارسطو به عنوان گونهای از تشبیه تشریح شد، بهواقع میتوان گفت استعاره همان تشبیه است که مشبه یا مشبهٌبه آن حذف شده باشد. برای مثال، «گریهی ابر بهاری» یک استعاره است که زیرساخت آن چنین جملهای است: ابر بهار مانند انسان میگرید؛ از این زیرساخت مشبهٌبه حذف شده و تنها مشبه و ویژگی پایهی محذوف باقی مانده است.
تعریف جامعتر:
موضوع استعاره در زبان، در طول قرنهای متمادی موردتوجه دانشمندان علوم مختلفی چون ادبیات، فلسفه و زبانشناسی بوده است. دیدگاه سنتی که اکثر مطالعات پیشینیان را تحتالشعاع قرار داده بود، استعاره را چیزی بالاتر از یک آرایه ادبی محض قلمداد نمیکرد. اما مطالعات زبانشناسان شناختی طی سه دهه اخیر، ماهیت جدیدی برای استعاره تعریف کرده است. بر اساس برداشتهای جدید شناختی، استعاره دیگر فقط یک ارایه ادبی یا تنها یکی از صور کلام نیست بلکه فرایندی فعال در نظام شناختی بشر محسوب میشود. استعارههای مفهومی نقش اساسی در درک زبانمند از مفاهیم بر عهده دارند. استعاره مفهومی در حقیقت الگوبرداری بین مفهومی میباشد. تحقیق حاضر سعی دارد ماهیت استعاره و نقش شناختی آن را در زبان فارسی مورد بررسی قرار دهد. در این راستا فرضیهای طرح گردیده که براساس آن استعاره و مفاهیم استعاری، در زبان فارسی، نقش اساسی در شکلدهی نظام شناختی زبانمندان دارند. علاوه بر ارزیابی این فرضیه، تحقیق در پی یافتن چگونگی و فرایند رابطه بین استعاره و شناخت در زبان فارسی خواهد بود. این که آیا این رابطه نظام مند است و مبانی جهانی یا همگانی، و فرهنگی و اجتمایی، هر یک تا چه حد در شکل گیری استعارههای مفهومی در زبان فارسی نقش دارند، دو مساله دیگر پیش روی این تحقیق میگذارد. در این راستا گردآوری دادهها از زبان روزمره ملفوظ و مکتوب فارسی معاصر آغاز شد. به دلیل گستردگی عبارات استعاری در زبان روزمره دامنه گردآوری به چهار مفهوم خشم، دل، عقاید و زمان محدود گردید و کار تجزیه و تحلیل دادهها براساس معیارهای شناختی و به ویژه چارچوب لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) و مطالعات تکمیلی سایر زبانشناسان آغاز گردید.
نتایج و یافتههای این تجزیه و تحلیل در راستای اثبات فرضیه تحقیق بود و به عبارتی مشخص شد، استعارههای مفهومی به طور فعال در شکلدهی شناخت فارسیزبانان نقش دارند. و از طریق این استعاره است که فارسیزبانان مفاهیمی انتزاعی چون چهار مفهوم مورد بررسی تحقیق را به کمک مفاهیمی ملموس تر و عینی تر میفهمند. از طرفی نظاممند بودن رابطه استعاره و شناخت به اثبات رسید. همچنین بررسی استعارههای مفهومی فارسی نشان داد که بخشی از استعارهها در تطابق با مبانی همگانی و مشابه زبانهایی مثل انگلیسی شکل میگیرند، و بخش دیگری از انها تحت تاثیرمبانی فرهنگی، اجتماعی به وجود میایند. به عبارتی ماهیت الگوبرداریهای استعاری و حتی ترجیح کاربرد یک استعاره مفهومی بر دیگری در زبان فارسی، تحت تاثیر باورهای فرهنگی، اجتمایی زبانمندان، در کنار مبانی جهانی استعارهها میباشد.
بسیاری، براساس گفتهی ارسطو، استعاره را همان تشبیه میدانستند که ادات آن حذف شده باشد، و این تعریف را ادیبان غربی هم مورد استفاده قرار دادهاند، و نویسندگان دورهی اسلامی، با تقسیم تشبیه به تشبیه تام و محذوف، استعاره را همان تشبیه محذوف دانستهاند که فقط مشبهٌبه در آن ذکر میشود. بعضی دیگر از عالمانِ علوم بلاغت، بر این اساس که دلالت استعارهی عقلی است، آن را از انواع مجاز بهحساب آوردهاند.
قدیمیترین تعریف استعاره به مفهوم رایج را جاحظ بیان کرده است، که در کتاب البیان و التبیین آورده است که:
استعاره نامیدن چیزی است به نامی جز نام اصلیاش، هنگامی که جای آن چیز را گرفته باشد.
سکاکی استعاره را مجازی میداند که مناسبت و پیوستگی میان معنای اصلی و غیراصلی در آن از جهت مشابهت است. لذا استعاره نوعی مجاز لغوی بر مبنای تشبیه است که در آن یکی از دو طرف تشبیه (مشبه با مشبهٌبه)، ادات تشبیه و وجه شبه حذف شده است. برای مثال، وقتی میگوییم «دریایی را دیدم که سخنرانی میکرد»، در اینجا واژهی دریا در معنای اصلی خود بهکار نرفته است. در اینجا علاقهی مشابهت، گستردگی دانش سخنران و پهناوری دری است و قرینه نیز واژهی «سخنرانیکردن» است.
تاریخ استعاره
از مهمترین موضوعاتی که برای اولین بار موردتوجه بیان و عالمان آن قرار گرفت بحث از مجاز بود. از کهنترین کتابها در این زمینه کتاب مجاز القرآن ابوعبیده معمرابنمثنی واضع علم بیان است. پس از وی جاحظ در کتاب البیان و التبیین به مسئلهی استعاره اشاره کرده است. پس از جاحظ، ابنوهب در کتاب البرهان به بررسی کتاب وی پرداخت و برخی ویژگیهای عبارت همچون استعاره را مورد نقادی و تشریح قرار داد. در قرن دهم میلادی، مصادف با قرن چهارم هـ. ق، با تکامل علم بیان و ظاهرشدن آثار ارزشمندی در این زمینه، استعاره بهعنوان یکی از مهمترین مسائل علم بیان موردتوجه بیشتر واقع شد. سکاکی در قرن هفتم هجری و با تأثر از فخرالدین رازی، علم بیان را نه از جهت زیباییشناختی، بلکه از جهت منطق، مورد بررسی قرار داد. اثر سکاکی در علم بیان و استعاره را میتوان صورت نهایی علم بلاغت دانست
تقسیمبندیهای استعاره
تقسیمبندی از لحاظ وجود لفظ مستعار:
درصورتیکه لفظ مستعار در کلام موجود باشد، استعاره را مصرَّحه میگویند، و در صورت عدم وجود آن به آن استعاره بالکنایه (مَکنیّه) میگویند.
تقسیمبندی از لحاظ کیفیت لفظ مستعار:
درصورتیکه لفظ مستعار اسم باشد به آن استعارهی اصلیّه و اگر فعل یا مشتقات آن باشد به آن تَبَعیّه میگویند.
تقسیمبندی استعاره از لحاظ واحد کلمه:
درصورتیکه مستعار کلمه باشد به آن استعارهی مفرده و درصورتیکه جمله باشد به آن استعارهی مرکبه یا تمثیلیّه میگویند. اکثر ضربالمثلها استعارهی مرکبه هستند.
تقسیمبندی از لحاظ دو سوی استعاره:
این تقسیمبندی بر این اساس است که دو سوی استعاره هر کدام حسی یا عقلی باشند و بر چهار گونه است: محسوس به محسوس، معقول به معقول، معقول به محسوس و محسوس به معقول
بررسی زیباییشناختی استعاره
اهمیت استعاره در شعر به گونهای بوده است که ابنخلدون شعر را کلامی مبتنی بر استعاره و اوصاف میداند، و در دورانی، اندیشمندان اروپایی زبان را تنها خیال و استعاره میدانستند و سخنوران اروپایی استعاره را «ملکهی تشبیهات مجازی» خواندهاند.
قدیمیترین بررسی در رابطه با رمز زیبایی استعاره را ارسطو انجام داده است که دلیل این زیبایی را ابهام و پیچیدگی حاصل از آن دانسته است، و براساس همین سخن، اندیشمندان اسلامی به تشریح دلایل زیبایی استعاره در دوران خود پرداختهاند.
ارکان استعاره
۱ـ مستعارمنه (مشبهٌبه): معنای اولیه و ظاهری.
۲ـ مستعارله (مشبه): معنای باطنی و مورد نظر شاعر.
۳ـ جامع (وجه شبه): ارتباط میان واژه اولیه و واژه مورد نظر.
۴ـ مستعار: لفظی که در آن استعاره شده است.
مثلاً در این بیت:
ای که بر مه کشی از عنبر سارا / چوگان مضطرب حال مگردان! من سرگردان را
در این بیت، مه “مستعارمنه” است. روی یار که به ماه تشبیه شده “مستعارله” است. “جامع” زیبایی و درخشندگی است؛ که باعث تشبیه روی دلدار به ماه شده است و لفظ “مه” مستعار است
انواع استعاره از لحاظ علم بیان
انواع استعاره از لحاظ وجود مشبهبه
۱- استعاره مصرحه:
استعاره مصرّحه (تحقیقیه): اگر از کل تشبیه فقط “مشبهبه” بماند استعاره را مصرحه یا آشکار میگویند؛ که خود بر چندین قسم است: (استعاره مصرحه مجرده، استعاره مصرحه مطلقه، استعاره مصرحه مرشحه، استعاره اصلیه و تبعیه، استعاره نزدیک و استعاره دور، وفاقیه و عنادیّه از انواع دیگر استعار ه مصرحه میباشد).
الف) استعاره مصرحه مجرده:
مشبهبه + صفات یا اجزاء مشبه (یعنی در کلام مشبهبه با ملائمات مشبه همراه است).
ب) استعاره مصرحه مطلقه:
مشبهبه+ صفات یا اجزاء مشبه و مشبهبه (یعنی مشبهبه را ذکر کنیم و با ان هم از ملائمات مشبهبه و هم از ملائمات مشبه چیزی بیاوریم).
ج) استعاره مصرحه مرشحه:
مشبهبه + صفات یا اجزاء همان مشبهبه (یعنی مشبهبه را همراه با یکی از ملائمات خود ان مشبهبه ذکر
از لعل تو گریابم انگشتری زنهار / صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد (حافظ)
لعل، استعاره آشکار از لب سرخ یار است، زیرا حافظ به قرینه از آن زنهار خواسته.
د) استعاره اصلیه و تبعیه:
اصلیه: هرگاه اسم یا گروه اسمی، استعاره واقع شوند، استعاره را اصلیه میگویند:
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز / کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
“گل خوش نسیم” استعاره از معشوق و بلبل استعاره از عاشق است.
استعاره تبعیه: اگر صفت و فعل استعاره شوند، استعاره را تبعیه گویند.
تا بماند جانت خندان تا ابد / همچو جان پاک احمد بااحد (مولوی)
در این بیت “خندان” که صفت است، استعاره از شادابی و با طراوت بودن است.
ه) استعاره آشنا و شگفت
استعاره نزدیک و آشنا: در این استعاره به راحتی میتوان به جامع (وجه شبه) پیبرد.
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت / آه از آن مست که بر مردم هشیار چه کرد
در این بیت، نرگس استعارهای آشکار از چشم است.
استعاره دور و شگفت: استعارهای است که جامع دیریاب باشد:
دل به میدربند تا مردانه وار / گردن سالوس و تقوا بشکنیم (حافظ)
شاعر در عالم خیال سالوس و تقوا را به صورت انسان یا حیوان مجسم کرده است.
و) استعاره وفاقیه و عنادیه
استعاره وفاقیه: استعارهای که گرد آوردن و جمع بین مشبه و مشبهبه در آن ممکن باشد:
“مرده را اگر بیاموزی و راه بنمایی زنده خواهد شد“.
استعاره عنادیه: عکس وفاقیه است، یعنی آوردن مشبه و مشبهبه بصورت یکجا ممکن نباشد:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق / هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
در این بیت، استعاره عنادیه روی داده است؛ زیرا تبریک به مناسبت آمدن غم، که هر دو در یکجا نمیگنجد.
نکته: اصل استعاره بر تشبیه استوار است و به دلیل اینکه در استعاره فقط یک رکن از تشبیه ذکر میشـود و خواننده را به تلاش ذهنی بیشتری وا میدارد، لذا استعاره از تشبیه رساتر، زیباتر و خیال انگیز تر است.
هرگاه در بیت، مشبهٌبه را بیابیم که در معنای حقیقی خود بهکار نرفته و با معنای مفهومیِ خود در بیت رابطهی تشبیهی داشته باشد، آن لغت دارای استعارهی مصرَّحه است. به طور کلی آن است که «مشبهٌبه» ذکر و «مشبه» حذف گردد. (در واقع مشبهٌبه جانشین مشبه میشود.) برای نمونه:
بتی دارم که گِرد گل ز سنبل سایهبان دارد بهار عارضش خطّی به خونِ ارغوان دارد
حافظ معشوق خود را از این جهت که در پرستیدن و ستایشکردن بسیار مشابهِ بت یافته است، بدون آوردن سایر ارکان تشبیه، بت را بهجای معشوق بهکار برده است. به همین شکل واژههای «گل» و «سنبل» هم چنین حالتی دارند و حافظ گل را بهجای چهره معشوق و سنبل را بهجای موهای معشوق که روی صورتش افتاده بهکار برده است و تکرار و اشاره به مشبهٌبه و یا حتی یکی از ویژگیهای آن را ضروری و واجب نمیشمرَد.
به زبان ساده میتوان گفت تشبیهی که تنها مشبهٌبه آن ذکر شود استعارهی مصرحه است. بتی دارم: معشوق مانند بت؛ که گِرد گل: چهره مانند گل؛ ز سنبل سایبان دارد: گیسوی مانند سنبل.
مثال ۱: ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایهی عنایت
توضیح: «آفتاب خوبان» استعاره برای معشوق است. (آفتاب خوبان «مشبهٌبه» که ذکر شده و معشوق «مشبه» حذف شده است.)
مثال ۲: صدف وار گوهر شناسان را دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
توضیح: «لؤلؤ» استعاره از سخنان با ارزش است. (لؤلؤ «مشبهٌبه» ذکر شده و سخنان با ارزش «مشبه» که حذف شده است.)
۲- استعاره مکنیه
هرگاه از ارکان تشبیه، فقط مشبه با یکی از لوازم مشبهبه بیاید؛ استعاره مکنیّه است. که اگر “مشبهبه” حذف شده، جاندار یا انسان باشد، استعاره مکنیه، “تشخیص” یا “شخصیت بخشی” است و اگر “مشبهبه” حذف شده، جاندار نباشد استعاره، فقط مکنیّه است:
تو را از کنگره عرش میزنند صفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتاده است (حافظ)
مشبهبه “قصر” است که غیر جاندار و از لوازم کنگره عرش میباشد.
–استعاره مکنیه (تشخیص):
به چشم عقل در این راهگذار پر آشوب / نگر که کار جهان بیثبات و بیمحل است (حافظ)
مشبهبه “انسان” است و جاندار؛ و چشم از لوازم و ملائمان انسان میباشد.
با توجه به مطالب گفته شده میتوانیم استعاره به اقسام زیر تقسیم کنیم:
۱– استعارۀ مفرد: مستعارِ آن یک کلمه است، اعمّ از کلمۀ مفرد یا کلمۀ مرکّب، در مثال بالا، «نرگس» کلمۀ مفرد و «گل زرد»، کلمۀ مرکّب است.
۲ –استعارۀ مرکّب: مستعار آن یک جمله میباشد، مانند «هزاران نرگس از چرخِ جهان گرد فرو شد» به جای «شب به پایان رسید» و «برآمد یک گلِ زرد» به جای «خورشید طلوع».
۳- استعارۀ مَکنیّه: مستعارٌله (مشبّه) را همراه با یکی از لوازم یا ملایماتِ مستعارٌمنه (مشبّهبه) ذکر، و مستعارٌمنه را اراده میکنند. مانند:
ارغوان جـامِ عقـیقی به سمن خواهـد داد / چشمِ نرگس به شقایق نگران خواهد شد (حافظ)
که در آن مستعارٌله (نرگس)، با کلمۀ «چشم» که از لوازم مستعارٌمنه (انسان) است، همراه شده است.
۴ـ استعارۀ مُصَرَّحه: مستعارٌمنه (مشبّهبه) را ذکر و از آن مستعارٌله (مشبَّه) را اراده میکنند، مانند «نرگس» و «گل زرد» در بیت فوق.
۵ـ استعارۀ مرکّب: صورتی را که منتزع از امور متعدّد باشد ذکر و صورتی دیگر را اراده میکنند، که آن نیز منتزع از امور متعدّد است. مانند: به هر که عرضـه دهـم دردِ خـویـش مینگرم / کــه غــرقـهام مـن و او بــر کـنار مـیگـذرد (عرفی شیرازی)
که در این بیت «غرقه بودن صاحب شکوه و بر ساحل گذشتن کسی که نزد او شکوه برده» (مستعارٌمنه) تصویر مرکّبی است که از آن «دردمند بودن صاحب شکوه و آسودگی و بیخبری کسی که نزد او شکوه برده» (مستعارٌله) اراده شده است.
۶ـ استعارۀ تحقیقیّه: آن است که مستعارٌله محذوف، امری حسّی یا عقلی باشد؛ حسّی، مانند «شیر» در معنی «انسانِ شجاع» و عقلی، مانند «صراطِ مستقیم» در معنی «دینِ مبین».
۷ـ استعارۀ تخییلیّه: آن است که مستعارٌله محذوف، امری وهمی باشد، مانند «چنگالِ مرگ» که نخست قوّۀ وهم، صورتی وهمی شبیه به صورت چنگال واقعی برای مرگ اختراع میکند و سپس «چنگال» را در غیر معنی اصلی به کار میبرد.
۸ـ استعارۀ محتمله: آن است که از یک نظر تحقیقیّه و از نظر دیگر تخییلیّه به شمار آید، یعنی مستعارٌله محذوف محتملِ هر دو وجه (وجه حسّی و عقلی، وجه وهمی) باشد.
۹ـ استعارۀ اصلی: مستعارٌمنه آن اسم جنس (اسم ذات یا اسم معنی) باشد، مانند «نرگس» که استعاره از «چشم» است.
۱۰ـ استعارۀ تَبَعی: مستعارٌمنه در آن فعل، شبه فعل، اسماء مشتق یا حرف باشد. مانند:
ابر آمـد و باز بر سرِ سبـزه گریسـت / بی بــادۀ گلـرنگ نمیبـایـد زیسـت (خیام)
در این «گریستن» از «باریدن» استعاره است.
۱۱ـ استعارۀ تحقیقی: جامع آن داخل در مفهوم طرفین استعاره است، یعنی در مستعارٌله و مستعارٌمنه جامع ذاتی وجود دارد. مانند «پریدن» و «چکیدن» در این بیت:
خو است پـریـدن چـمـن از چابـکـی / خو است چکـیدن سـمن از نازکــی (نظامی گنجوی)
«پریدن» استعاره از «هیجان» و جامعِ آن «تندی حرکت» است که در مستعارٌله و مستعارمنه ذاتی است. همچنین «چکیدن» استعاره از «انفصال و گسیختن» و جامعِ آن «تفرّق اجزا از یکدیگر» است، که در مستعارٌمنه و مستعارٌله ذاتی است.
۱۲ـ استعارۀ تخییلی: جامع آن داخل در مفهوم طرفین نیست؛ یعنی در مستعارٌله و مستعارٌمنه جامع ذاتی وجود ندارد، مانند استعارۀ «سرو» به جای «قامت» که جامع آن دو «بلندی و موزونی» است که در هر دو غیر ذاتی (عارضی) است.
۱۳ـ استعارۀ عامّیـّۀ قریبه: جامع آن مأنوس و معمولی است، به گونهای که ذهن به آسانی آن را درمییابد، مانند جامع «شجاعت» در استعارۀ «شیر» به جای «انسان شجاعِ».
۱۴ـ استعارۀ خاصّـۀ غریبه: جامعِ آن نامأنوس و غیرمعمول است، به گونهای که ذهن به دشواری آن را درمییابد، مانند:
در نـعره خُـناق آرد و در جـلوه تَشَـنُّج / گـر بأسِ تو یاری ندهد کوس و عَلَم را (انوری)
در این بیت «خناق» استعاره از «صدای کوس» و جامعِ آن «بَم بودن صدا» و نیز «تَشَنّج» استعاره از «تکان خوردن عَلَم» و جامع آن «لرزیدن» است.
۱۵ـ استعارۀ وفاقیه: استعارهای است که طرفین آن در یک موضوع جمع شود، مانند استعارۀ «حیات» از «هدایت» که هر دو در یک موضوع (فردِ حی هدایت شده) جمع میشود.
۱۶ـ استعاره عنادیه: استعارهای است که طرفین آن در یک موضوع جمع نمیشود، مانند استعارۀ «موت» از «ضلالت»، که گمراهی در مورد مُرده مصداق ندارد و این دو در یک فرد جمع نمیشود.
۱۷ـ استعارۀ مجرّده: آن است که مستعارٌمنه با ملایمات مستعارٌله همراه باشد، مانند:
نـرگـسِ مـست نـوازش کـنِ مـردم دارش / خونِ عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد (حافظ)
در این بیت «نرگس» مستعارٌ منه و «مستی»، «نوازش کردن» و «مردمداری» از ملایمات مستعارٌله (چشم) است.
۱۸ـ استعارۀ مرشّحه: آن است که مستعارٌمنه با ملایمات خود همراه شود، مانند:
از لـعـل تـو گـر یـابـم انـگشـتری زنـهـار / صـد مُلکِ سلیـمانم در زیـر نگـین باشد (حافظ)
در این بیت «لعل» مستعارٌمنه و «انگشتری» و «نگین» از ملایمات آن است.
۱۹ـ استعارۀ مطلقه: آن است که مستعارٌمنه قرینِ ملایمات نباشد و خود به تنهایی ذکر شود، مانند:
شکوفه بر سرِ شاخ است چون رخسارۀ جانان / بـنفشـه بر لـبِ جــوی است چون جرّارۀ دلـــبر (عبدالواسع جبلی)
در این بیت «جرّاره» استعاره از «زلف» است و با ملایمات همراه نیست.
بنابراین هرگاه شاعر مشبهی را در کنار یکی از ارکان و ویژگیهای مشبهبه بیاورد، از صنعت استعاره مکنیه یا استعاره کنایهای استفاده کرده است. بهطور کلی آن است که «مشبه» به همراه یکی از لوازم و ویژگی «مشبهٌبه» ذکر گردد و خود «مشبهٌبه» حذف شود.
نکته ۱: گاهی لوازم یا ویژگی «مشبهٌبه» در جمله به «مشبه» نسبت داده میشود.
مثال: مرگ چنگال خود را به خون فلانی رنگین کرد.
توضیح: «مرگ» را به «گرگی» تشبیه کرده است که چنگال داشته باشد اما خود «گرگ» را نیاورد و «چنگال» که یکی از لوازم و ویژگی گرگ است به آن (مرگ) نسبت داده است.
نکته۲: گاهی لوازم یا ویژگی «مشبهٌبه» در جمله به «مشبه» اضافه میشود که در ایـن صـورت «اضافهی استعاری» است.
مثال ۱: سر نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
توضیح: «روح» را به بدنی تشبیه کرده که «رگ» داشته باشد و «رگ» را که یکی از ویژگیهای «مشبهٌبه» است به «روح» اضافه کرده است.
مثال ۲: مردی صفای صحبت آیینه دیده از روزن شب شوکت دیرینه دیده
پس به طور کلی استعاره مکنیه مشبهی است که به همراه یکی از اجزا یا ویژگیهای مشبهٌبه میآید.
به ۲ صورت است:
۱) اضافی
۲) اسنادی
–استعاره مکنیهای که از اضافه شدن چیزی به مشبهٌبه دست میآید را «اضافه استعاری» میگویند.
–استعاره مکنیهای که که مشبهٌبه آن «انسان» میباشد را«تشخیص» یا «انسان انگاری» گویند
تمرین
۱– در شعرهای زیر، استعارههای مکنیه را بیابید و در هراستعاره، مشبه، مشبهٌبه و وجه شبه را تعیین کنید؟
–کسی چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
استعاره مکنیه (تشخیص) استعاره مکنیه (تشخیص)
۱– مشبه: اندیشه/ مشبهٌبه: انسانی که بر رخ نقاب دارد. / وجه شبه: آشکار کردن چهره و اندیشه با برداشتن نقاب
۲– مشبه: سخن / مشبهٌبه: انسانی که سر و زلف دارد. / وجه شبه: جدا کردن زلف یا شانه و نوشتن با قلم.
–هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذر باد نگهبان لاله بود
استعاره مکنیه استعاره مکنیه (هر دو تشخیص هم هستند)
۱– مشبه: مهر / مشبهٌبه: انسانی که محبت نمی کارد. / وجه شبه: محصول و نتیجه عمل نیک
۲– مشبه: خوبی / مشبهٌبه: انسانی که از خوبی گلی نمی چیند. / وجه شبه: نتیجه خوبی که با چیدن گل از بوته شباهت دارد.
–ای ابر بهمنی نه به چشم من اندری تن ز تن زَ مانَکی و بیاسای و کم گِری
استعاره مکنیه (تشخیص)
مشبه: ابر بهمنی / مشبهٌبه: انسانی که بسیار گریه میکند / وجه شبه: باریدن ابر و گریه انسان.
–فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
استعاره مکنیه (اضافه استعاری)
مشبه: حقیقت / مشبهٌبه: پیشگاه / وجه شبه: آستانه و درگاه خانه که آشکار است.
۲– در شعرها و جملههای زیر، استعارههای مکنیه را بیابید و معین کنید که کدام یک تشخیص است؟
– آسمان تعطیل است بادها بیکارند (تشخیص) (همگی استعاره مکنیه اند) ابرها خشک و خسیس (تشخیص) هق هق گریه خود را خورند. (تشخیص)
– شب ایستاده است / خیره نگاه او / بر چارچوب پنجره من
استعاره مکنیه (تشخیص) استعاره مکنیه (تشخیص)
–بخز در لاکت ای حیوان که سرما نهانی دستش اندر دست مرگ است
نسبت دادن دست به سرما —- استعاره مکنیه و تشخیص
دست مرگ: استعاره مکنیه اضافی و تشخیص هم هست. (یعنی مرگ به انسانی تشبیه شده که دست دارد.)
–در آفاق گشاده است ولیکن بسته است از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
استعاره مکنیه (از نوع اضافه) (استعاره مکنیه (اضافی) / پای دل: اتشخیص نیز میباشد
– گــــل بخندیــــد و باغ شــــــد پـــــدرام ای خوشا این جهان بدین هنگام
استعاره مکنیه (تشخیص) استعاره مکنیه (تشخیص)
خندیدن و شادی کردن —– هر دو از لوازم انسان است.
۳- استعاراتی که در اشعار زیر به کار رفته اند، مصرحه اند یا مکنیه؟
–آینهات دانی چرا غمّاز نیست چون که زنـــــگار از رُخَــــش ممتاز نیست
استعاره مصرحه از دل استعاره مصرحه از کدورت/ استعاره مکنیه (تشخیص) / رخ به آینه نسبت داده شده
–گر چه من خود ز عدم دل خوش و خندان زادم / عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
استعاره مکنیه (از نوع تشخیص)
– ملکا، مها، نگارا، صنما، بتا، بهارا متحریم، ندانم که تو خود چه نام داری
همگی استعاره مصرحه از محبوب
– خواهم شدن به مکیده گریان و دادخواه / کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
استعاره مکنیه – غم به انسانی که دست دارد تشبیه شده (تشخیص) اضافه استعاری نیز هست.
–ای بخارا، شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی
استعاره مکنیه (تشخیص) مورد خطاب قرار دادن و نسبت دادن شادی و عمر طولانی داشتن از ویژگیهای انسان که به بخارا نسبت داده شده، میباشد.
۴– استعارههای زیر را به تشبیه تبدیل کنید و پایههای تشبیه را نام ببرید؟
– جاده نفس نفس میزد.
تشبیه: جاده همچون مرکبی که راه طولانی پیموده باشد خسته و نفس زنان در دل صحرا پیش میرفت.
مشبه: جاده / مشبهٌبه: مرکبی که راه طولانی پیموده باشد. / ادات تشبیه: همچون / وجه شبه: خستگی و گرما
– ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم با پادشه بگوی که روزی مقدر است
تشبیه: فقری که همراه با قناعت باشد همانند انسانی آبرومند است.
مشبه: فقر و قناعت / مشبهٌبه: انسان آبرومند / ادات تشبیه: همانند / وجه شبه: بی ارزش نبودن فقر با قناعت و انسان آبرومند.
۵- اضافه تشبیهی و استعاری را تشخیص دهید:
بـرخـی از اسـمهایـی که بیـش از دیگـر اسـمها در معنـای اسـتعاری بکـار میرونـد عبـارتنـد از:
– چـرخ گـردون (= گردان) (استعاره از آسمان)
– گنبـد سبـز، گنبـد خضـرا (استعاره از آسمان)
– گنبـد مینـا، گنبـد نیلـی، گنبـد نیلـوفری، گنبـد فیـروزه، گنبـد لاجـورد، سقـف نیلـی، سقـف سبـز، طـاق نیلـی، طـاق نیلـی، طـاق فیـروزه، روان نیلـی، رواق پیـروزه و… (استعاره از آسمان)
– چـاه، زنـدان، دام، دامـگه (استعاره از دنیای مادّی)
– گلشـن، گلـزار، گلسـتان (استعاره از دنیا)
– سـرای سپنـج، رِبـاط دو در، کهنـه ربـاط، مهمـانسـرا (استعاره از دنیا)
– منـزل دیگـر، دیگـر سـرای (استعاره از آخرت)
– حجـاب (استعاره از « جسم خاکی» یا « مادیّات »)
– شـب (استعاره از هر چیز ناخوشایند و ناپسند)
– روز، صبـح، سپیـده (استعاره از هر چیز خوب و آرمانی)
– آتـش (استعاره از هر احساس و هیجان درونی)
– بـاد (استعاره از غرور)
– دریـا (استعاره از عشق) (وجود خدا- هر چیزی بی کرانه)
– آفتـاب (استعاره از برترین در هر موضوعی) (آفتاب وفا- آفتاب حسن = استعاره از معشوق)
– شمـع (استعاره از معشوق)
– پـروانـه (استعاره از عاشق)
– صنـم (ستعاره از معشوق)
– نگـار (استعاره از یار)
– مـه، مـاه (استعاره از معشوق)
– بهـار، تازه بهـار، نـوبهـار (ستعاره از معشوق)
– غـزال، آهـو، آهـوی وحشـی (استعاره از یار)
– چشـمه نـوش، چشمـه آب، آب زنـدگـانی (استعاره از لب و دهان معشوق)
– سیـلاب، رود، جـوی (استعاره از اشکِ جاری بر چهره)
– مـرواریـد = لـؤلـؤ = دُرّ = گـوهـر = گهـر (استعاره از سخنان زیبا و ارزشمند)
– پستـه (استعاره از لبان ظریف و خندان یار)
– بـادام (استعاره از چشمان بادامی شکل)
– نـرگس (استعاره از چشمان درشت و خمار یار)
– محـراب (استعاره از ابروهای یار)
– گـل (استعاره از چهره معشوق)
– سنبـل (استعاره از موهای تیره رنگ و پر پیچ و خم معشوق)
– سمـن = یا سمـن = گـل یـاس (استعاره از چهره روشن معشوق)
– فنـدق (استعاره از سر انگشتان یا ناخنهای یار)
– مشـک (استعاره از هر چیز سیاه به ویژه «موی سیاه- خال سیاه- سیاهی درون لاله»)
– کافـور (استعاره از هر چیز سفید به ویژه «موی سفید» یا «برف»)
– سیـم (= نقره) (استعاره از هر چیز سفید و روشن مانند «چهره یار – اشک – برف- قطرههای باران- سفیدی گل و…. »)
یـادآوری: «حتما دقّت داشته باشید این اسمها، همیشه استعاره نیستند و فقط وقتی به جای اسمهایی که با آن شباهتی دارند، بکار روند استعاره به شمار میآیند.»
یـادآوری مهـم: هرگاه گفتیم که واژهای استعاره است باید بپرسیم استعاره از چیست؟ و آن گاه پاسخ را به جای آن واژه در کلام جاگذاری کنیم اگر این کار، ما را به منظورمان رساند استعاره مصرّحه قابل قبول است.
نمونههای بیشتر:
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذر باد نگهبان لاله بود
حافظ در این بیت مهر را به مانند بذر دانسته که قابلیت کاشتن دارد. در واقع ویژگی بارز بذر و دانه که کاشته میشوند و بعد نتیجه میدهند را بدون ذکر مشبهبه آورده و استعاره مکنیه را پدید آورده است.
در تعریفی دیگر استعاره مکنیه آن است که تشبیه در دل گوینده مستتر و مضمر باشد ومشبه را ذکر کرده، مشبهٌبه را در لفظ نیاورند.
هزار نقش برآرد زمانه و نبود یکی چنانکه در آیینه تصور م است
اضافه استعاری (نوعی خاص از استعاره مکنیه)
هرگاه شاعر در استعاره مکنیه، مشبه و ویژگی مشبهبه را به صورت ترکیب اضافی به کار برد، اضافه استعاری را هویدا ساخته است:
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
حافظ ترکیب «مضاف+مضافٌالیه» را در عبارت کنگره عرش به کار برده است؛ یعنی عرش (طبقات بالای آسمان) را مانند کاخ و قصری پنداشته که دارای کنگره است و بدین شکل بدون آوردن مشبهبه آرایه استعاره مکنیه را به شیوه اضافی شکل داده است. در ادبیات و اشعار فارسی باید در تعیین و تمییز دادن نوع ترکیبات اضافی دقت خاصی داشت. چراکه نوعی از تشبیه به نام تشبیه بلیغ یا اضافه تشبیهی نیـــز در این هیئت به کار گرفته میشود ولی در آنجا مضافٌالیه دقیقاً به خود مضاف تشبیه میگردد و رابطهای بی واسطه میان آن دو برقرار میگردد. فرمول استعاره مکنیه: ویژگی مشبهٌبه محذوف + مشبه. مثال: گنگره عرش= کنگره (دندانه دیوار قلعه) + عرش؛ یعنی عرش مانند قلعهای است که دیوار کنگره دار دارد.
توضیح: «شب» را به اطاقی تشبیه کرده که «روزن یا پنجره» داشته باشد و «روزن» را که یکی از ویژگیهای «مشبهٌبه» بود به «شب» اضافه کرده است.
نکته: جملهای که در آن آرایه استعاره به کار رفته ادبی تر است، نسبت به جملهای که دارای آرایه تشبیه است.
نکته: در اضافهی استعاری «مضاف» در معنی حقیقی خود بکار نمیرود و ما «مضافٌالیه» را به چیزی تشبیه میکنیم که دارای جزء یا اندامی است ولی چنین جزء و اندام که «مضاف» است برای «مضافٌالیه » یک واقعیت نیست بلکه یک تصور و فرض است.
مثال: دست روزگار ــــــــــ دست برای روزگار یک تصور و فرض است.
روزن شب ـــــــــــــ روزن یا پنجرهای برای شب یک تصور است و وافعیت ندارد.
نکتهی مهم: در استعاره مکنیه چنانچه مشبهٌبه، انسان باشد، به آن «تشخیص» گویند.
تشخیص (آدم نمایی، انسان انگاری، شخصیت بخشی)
نسبت دادن حالات و رفتار آدامی به دیگر پدیدههای خلقت است. (دادن شخصیت انسانی به موجوداتی غیر از انسان)
مثال۱: برگهای سبز درخت در وزش نسیم به رقص در میآیند.
توضیح: رقصیدن یکی از حالات و رفتار انسانی است که در این جا به برگهای درخت نسبت داده شده است.
مثال۲: سحر در شاخسار بوستانی چه خوش میگفت مرغ نغمه خوانی
نکته: هر موجودی غیر از انسان در کلام «منادا» قرار گیرد آن کلام دارای تشخیص است.
مثال: ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند
نکته: همانطور که اشاره شد استعاره مکنیهای که، مشبهٌبه آن «انسان» باشد، تشخیص خواهد بود چه به صورت ترکیب اضافی باشد یا غیر اضافی.
مثال: ابر میگرید و میخندد از آن گریه چمن.
توضیح: در مثال فوق دو تشخیص به کار رفته است، گریه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن.
توجه: ترکیباتی نظیر: دست روزگار، پای اوهام، دست اجل، قهقهی قشنگ، حیثیت مرگ، زبان سوسن، دهن لاله و … همگی اضافهی استعاری مکنیه (تشخیص) هستند.
نکته: همهی تشخیصها استعارهی مکنیه میباشند، اما استعاره مکنیه زمانی تشخیص است که «مشبهٌبه» آن انسان باشد.
مثال ۱: اختر شب در کنار کوهساران، سر خم میکند.
مثال ۲: دیدهی عقل مست توچرخهی چرخ پست تو.
مثال ۳: به صحرا شدم عشق باریده بود.
توضیح: در مثال (۱) اختر شب به «انسانی» تشبیه شده که سرش را خم میکند اما خود «انسان» مشبهٌبه است، نیامده است.
در مثال (۲) عقل را به انسانی تشبیه کرده و «دیده» که یکی از ویژگیهای انسان است به آن اضافه شده اما در مثال (۳) عشق را به بارانی تشبیه کرده که ببارد.
تذکر: همانطور که گفته شد چون مثال (۱) و (۲) «مشبهٌبه» آنها انسان بوده دارای استعاره مکنیه و تشخیص است اما در مثال (۳) «مشبهٌبه» باران است، لذا فقط استعارهی مکنیه داریم.
اضـافه اسـتعاری مثـل
– دست عشق: عشق مانند انسان دست دارد
با توجه به مثالها بالا ویژگی اضافه استعاری را بگویید:
یـادآوری ۱: استعارهی مکنیه «مشبهٌبه» آن انسان باشد، تشخیص (= انسان نگاری، آدم نمایی، شخصیت بخشی یا personification) نامیده میشود.
یـادآوری ۲: در آزمون سراسری وقتی از آرایهی استعاره پرسش مطرح میشود هم استعارهی مصرّحه را باید در نظر داشت و هم استعارهی مکنیه را، امّا استعارهی مصرّحه در اولویّت است.
یـادآوری ۳: هر جا که آرایهی تشخیص داشته باشیم میتوانیم آرایهی استعاره را نیز قبول کنیم.
یـادآوری ۵: هرگاه شاعر یا نویسنده غیر انسان را مخاطب قرار دهد آرایه تشخیص شکل میگیرد امّا اگر خطاب به غیر انسان به گونهای باشد که آن شیء یا موضوع استعاره از انسان باشد تشخیص وجود ندارد.
تفــاوت اضافــه تشــبیهی و اضافــه اســتعاری:
در اضافه تشبیهی «مشبه و مشبهٌبه» در کنار هم میآیند امّا در اضافه استعاری فقط «مشبه» ذکر میشود و بجای «مشبهٌبه» یکی از اجزا یا ویژگیهای آن میآید. برای تفکیک سریع این دو نوع اضافه از یکدیگر بهترین راه پر کردن این جمله پس از توجّه به مفهوم ترکیب است: «شاعر در ذهن خود …………. را به ………….. تشبه کرده است.»
در اضافه استعاری مضاف جزء است و بیش تر از اجزای انسان است.
در اضافه استعاری منظور مضافٌالیه است نه مضاف
اضافهی اقترانی
با توجه به این که اضافهی اقترانی شباهت زیادی به اضافهی استعاری دارد، برای شناخت این دو نوع استعاره از یکدیگر، اضافه اقترانی را توضیح میدهیم:
اضافهی اقترانی: آن است که وجود «مضاف» برای «مضافٌالیه» یک واقعیت باشد. برعکس اضافهی استعاری که وجود «مضاف» برای «مضافٌالیه» یک واقعیت نیست.
مثال: حسین دست دوستی به من داد.
توضیح: دست را به قصد دوستی به من داد که « دست » برای نشان دادن دوستی یک واقعیت است.
نکته: برای تشخیص آسان اضافه اقترانی از اضافهی استعاری، میتوان از دو شیوه استفاده کرد:
۱- کافی است که بدانید در اضافهی اقترانی، مضافٌالیه عملی است که مضاف انجام میدهد.
مثال۱: پروردگارا! روا مدار که به حریم اجتماع پای تعدی و تجاوز بگذارند.
مثال۲: پروردگارا! مگذار دامان وجودم به پلیدیهای گناه بیالاید.
توضیح: در مثال اول تعدی و تجاوز عملی است که « پا » انجام میدهد؛ ولی در مثال دوم، چنین رابطهای برقرار نیست بلکه« وجود » را به لباسی تشبیه کرده ایم که دامن داشته است.
۲– بین دو جزء اضافهی اقترانی (مضاف و مضافٌالیه) میتوان عبارت «از روی» را قرار دادو یک جمله ساخت.
مثال: در اضافهی « دست ارادت » — دست را از روی ارادت دراز کرد.
توجه: ترکیباتی نظیر: دست محبت، پای ارادت، چشم احترام، دیدهی محبت، گوش توجه، چشم اعتنا، پای بطلان، قلم عفو و … اضافهی اقترانی میباشند که بین همهی این ترکیبات اضافی، میتوان «از روی» را قرار داد.
تشخیص (شخصیت بخشی یا جان بخشی به اشیـــا)
هرگاه در استعاره مکنیهای مشبه غیرانسان باشد و شاعر ویژگی و صفتی انسانی را به آن نسبت دهد، این آرایه پدید آمده است. پس هر آرایه تشخیصی در بطن خود استعاره را داراست:
دیده عقل مست تو، چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو، بیتو به سر نمیشود
مولوی در این بیت عقل را بهسان انسانی تصور کرده که دارای دیده و چشم است. به همین ترتیب طرب را.
معرفی استعاره در زبان فارسی و انگلیسی
«metaphor» در ادبیات و زبان انگلیسی مانند فارسی کاربرد وسیع و فراوانی دارد. واژهی «metaphor»، استعاره، از واژهی یونانی «metaphora» گرفته شده که خود مشتق از «meta» به معنای «فرا» و «pherein» به معنای «بردن» است. مقصود از این واژه دستهی خاصی از فرایندهای زبانی است که در آنها جنبههایی از یک شیء به شیء دیگر فرا برده یا منتقل میشوند؛ به نحوی که از شیء دوم به گونهای سخن میرود که گویی شیء اول است. استعاره انواع گوناگون دارد و تعداد «اشیاء» دخیل در آن نیز میتواند تغییر کند اما روال کلی «انتقال» بلا تغییر میماند. در زبان انگلیسی نیز مثل فارسی «استعاره» از مجاز و تشبیه ساخته میشود. «به موجب تعریفهای منتقدان، هر استعاره ابتدا در ذهن شاعر بهصورت تشبیه پدید میآید. سپس شاعر با حذف ادات تشبیه و تخلیص آن، استعاره میسازد. ». بدین ترتیب، استعارهی انگلیسی تشبیهی است که ادات آن حذف شده باشد. برنز (Burns) شاعر معروف میگوید: «آه! عشق من، یک رز قرمز قرمز است». او بهجای تشبیه یک استعاره بهکار برده است. تفاوتی که این نوع استعاره با تشبیه دارد در نحوهی ادعا و قیاس بین مشبه و مشبهبه است. در تشبیهی که ادات تشبیه ذکر میشود، گوینده ادعا میکند که در مقایسهی بین مشبه و مشبهبه وجهشبههایی وجود دارد. برای مثال، اگر برنز میگفت: «آه! عشق من، مثل یک رز قرمز قرمز است» عشق خود را فقط از بعضی جنبهها به رز قرمز تشبیه میکرد اما در «استعاره» نمیگوید عشق من، مثل یک رز قرمز است، بلکه ادعا میکند که «عشق من رز قرمز است». بدین ترتیب، رابطهی بین آنها از تشبیه عبور کرده و به اتحاد و یگانگی رسیده است. (ریچاردز (I. A. Richards منتقد غربی در کتاب «فلسفهی بلاغت» ساختمان استعاره و تشبیه را به دو بخش تفکیک میکند و بهجای دو جزء مشبه و مشبهبه، از واژههای هدف (tenor) و بردار (vehicle) استفاده میکند. بنا به استدلال ریچاردز، اندیشه و موضوع اصلی، هدف (مشبه) و تصویر یا مستعار، بردار است.
استعاره در زبان انگلیسی ریشه در مجاز هم دارد. زبانشناسان غربی عقیده دارند که بسیاری از واژگانی که امروز در زبان کاربرد دارند، بهوسیلهی استعاره ساخته شدهاند. برای مثال، کلمهی «mouse» (موش) امروز بهعنوان وسیلهای در کامپیوتر بهکار میرود. این نامگذاری تنها به کمک استعاره بهوجود میآید. نوع دیگری از استعاره روی کلمات مرده تأثیر میگذارد و آنها را با مفهوم و معنای تازهای زنده میکند. مثلاً کلمهی «money» (پول) که ریشهی آن در تاریخ به معبدی به نام Juno Moneta برمیگردد که اولینبار پول در آنجا ضرب شده است. امروز با شنیدن کلمهی money کسی به یاد آن معبد نمیافتد بلکه معنای مجازی و استعاری آن بهنظر میآید. در زبان فارسی نیز به کمک مجاز از کلمات کهنه و متروک، کلمههایی به معانی تازه ساخته میشود. گاهی واژگان از یک زبان به زبان دیگر میروند و در این نقل و انتقال تغییر معنا میدهند. مانند واژهی «رعنا» که در زبان عربی از ریشهی «رعونت» به معنی احمق و نادان است اما وقتی به زبان فارسی آمده، معنای تازهای یافته است: مثلاً «گل رعنا» به معنای گل دو رنگ و «بت رعنا» به معنای معشوق عشوهگر و طناز است.
شاخهای از علم زبانشناسی که به تغییرات معنایی واژگان میپردازد «زبانشناسی تاریخی» نام دارد. برای مثال، در ایران باستان، روشن نگهداشتن اجاق در هر خانهها از سنن و آداب ایرانیان بوده است. بعد از آنکه این سنت فراموش شده، واژگان مربوط به آن از بین نرفته بلکه در معنای مجازی به کار رفتهاند. مثلاً امروز به کسی که صاحب فرزند نمیشود و نسل او استمرار نمییابد، «اجاقکور» میگویند. بدین ترتیب، بخش وسیعی از کلمات و ترکیبات تازه در اثر تحولات تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و بهوسیلهی مجاز و استعاره ساخته میشوند و مردم عادی و یا شعرا و نویسندگان در آثار ادبی آنها را بهکار میبرند. نحوهی ساخته شدن استعاره از مجاز در دو زبان انگلیسی و فارسی یکسان نیست. در ادبیات فارسی، استعاره فقط از یک نوع مجاز ساخته میشود و آن مجاز به علاقهی تشبیه است (علاقه یعنی رابطهی کلمهی مجاز با معنای مجازی) ولی استعاره در ادبیات انگلیسی شامل علاقههای دیگر هم میشود. به همین دلیل، استعاره در زبان و ادبیات انگلیسی، بسیار متنوعتر و فراگیرتر از استعارههای فارسی است.
ارسطو در کتاب «فن شعر» که حدود ۳۲۵ سال قبل از میلاد مسیح (ع) نوشته شده، استعاره را چنین تعریف کرده است: «استعاره کاربرد یک اصطلاح عجیب است که به کمک قیاس یا از یک دسته۱ منتقل میشود و برای گونه۲ بهکار میرود یا از گونه منتقل میشود و برای دسته (جنس، نوع) بهکار میرود یا از گونهای به گونهای دیگر یا غیره». از تعریف ارسطو و سایر زبانشناسان و ادیبان معلوم میشود که «استعاره» انتقال نامحدود یک لغت از یک زمینه به زمینهی دیگر و بهترین راه انتقال آن «قیاس» است. با این تعریف، گستردگی استعارههای انگلیسی آشکار میگردد. در این تحقیق چهارده نوع استعاره در زبان و ادبیات انگلیسی بهطور خلاصه با نمونههایی معرفی میگردند، سپس تا حد ممکن با استعارههای فارسی مقایسه میشوند.
- استعارهی گسترده (بسط یافته)
موضوعات فرعی در یک موضوع اصلی به کمک مقایسه، مطرح میشوند و بدین ترتیب استعاره گسترده و فراگیر میگردد. «نمایشنامههای شکسپیر نمونههای خوبی از استعارهی گستردهاند. دنیا همانند یک صحنهی تئاتر است (موضوع اصلی) و اتفاقاتی که برای بازیگران آن رخ میدهد، «استعارههای فرعی» آن محسوب میشود. بدین ترتیب در یک موضوع اصلی چند مستعارمنه (بردار) وارد میشود.
در استعارههای فارسی به این نوع استعاره، «استعارهی تمثیلی» میگوییم. برای مثال، داستان کلیله و دمنه یک استعارهی تمثیلی است که در داخل داستان اصلی، استعارههای فرعی نیز بهکار برده میشود. مانند داستان ماهیخوار و پنج پایک (خرچنگ). نویسنده بهوسیلهی تمثیل و داستان این استعاره را بسط و گسترش میدهد.
- استعارهی مختلط
«استعارهای که در آن دو یا چند مشبهبه (vehicle) شرکت داشته باشند. این قسم استعاره در آثار شکسپیر فراوان یافت میشود.» زیرا او از مجاز فراوان استفاده میکند. برای مثال، «هملت» در حالی که ذهنش درگیر مشکلات است میگوید:
“To take arms against a sea of troubles, And by opposing end them. “
(اسلحهام را در برابر دریایی از مشکلات میگیرم و با جنگیدن با مشکلات، آنها را نابود میکنم.)
در این قطعهی ادبی بیش از یک استعاره بهکار رفته است؛ گوینده مشکلات خود را یکبار به دریا و بار دیگر به سربازان دشمن تشبیه میکند و با حذف ادات تشبیه، دو استعاره میسازد. در ادبیات فارسی برای بیتهایی که دارای چند استعارهاند، نام جداگانهای وضع نکردهاند و شعرای صنعتپرداز مانند خاقانی گاه در یک بیت چند استعارهی مصرحه و مکنیه آوردهاند. این استعارهها یکدیگر را تقویت میکنند و به زیبایی و رمزآمیز بودن سخن میافزایند. از نظر ادبی استعارهها تا وقتی که مزاحمتی برای درک معنا و مفهوم شعر ایجاد نکنند، پسندیده و نشانهی فصاحت و بلاغتاند و در غیر این صورت ناپسندیده و غیرادبی محسوب میشوند. برای مثال، خاقانی در توصیف آتش که زغال را میسوزاند و جرقههای آتش که از داخل زغال به این سو و آن سو میپرند، چنین گفته است:
«طاووس بین که زاغ خورَد و آنگه از گلو گاورس ریزههای منقّا برافکند»
یعنی: آتش را که مثل طاووس است نگاه کن که زغال را- که مثل زاغ است- میخورد و سپس از گلویش جرقههای آتش را- که مثل دانههای ارزن پوست کنده است- به این سو و آنسو میاندازد.
طاووس، زاغ، گاورس و ریزههای منقّا (ارزن پوستکنده شده) به ترتیب استعارههای مصرحه از آتش و زغال و جرقه هستند.
حکیم فردوسی نیز در توصیف پیری و روییدن موی سفید به جای موی سیاه میگوید:
پر از برف شد کوهسار سیاه / همی لشکر از شاه بیند گناه
برف و کوهسار سیاه و لشکر و شاه به ترتیب چهار استعارهی مصرحه از موی سفید، موی سیاه، تن و سر هستند. به عبارت دیگر، کلمات برف، کوهسار سیاه، لشکر و شاه در معنای معمولی خود بهکار نرفتهاند و هنگامیکه در کنار یکدیگر قرار میگیرند، بهترین راهنما و نشانه برای آن است که بدانیم این کلمات در معنایی مجازی بهکار رفتهاند. بدین ترتیب، استعارهها آشکار میگردند.
- استعارهی مطلق یا پارالوجیکال (ضداستعاره، قیاس غلط)
استعارهای است که در آن هیچ نکتهی قابل تشخیص برای مقایسه و تشبیه دو طرف وجود نداشته باشد؛ برای مثال، رابطهی «نور» و «تقوا».
نکتهی قابل توجه در استعارهی نور و تقوا این است که از خود بپرسیم تقوا به نور تشبیه شده است یا خیر. بهنظر میآید تقوا به منبع نور تشبیه شده نه به خود نور. در این صورت، تقوا با خورشید مقایسه شده و سپس بهجای خورشید، جزئی از آن- یعنی نور- ذکر گردیده است. در این صورت شکل استعاره چنین است: نور خورشید تقوا. چنین استعارههایی در ادبیات فارسی مکنیه یا پنهان نامیده میشود. مثال دیگر: «نور علم» که علم با خورشید و یا چراغ مقایسه گردیده و نور جزئی یا نشانهای از چراغ یا خورشید یا هر منبع نور دیگری است.
- استعارهی پیچیده
«استعارهای است که باید از روی چند شناسه به استعاره پی ببریم. به عبارت دیگر، درک معنای استعاری آسان و زودیاب نیست و فاصله بین دو سوی استعاره (هدف و بردار) طولانیتر و پیچیدهتر از معمول است. مثل این جمله: «او بر روی سؤال نور انداخت»، “He throws some light on the question” نور انداختن یک استعاره است و سؤال هم شیء نیست که بتوان در آن نور انداخت و آن را روشن کرد. همهی اینها به پیچیده شدن استعاره کمک میکنند. (Ibid).
چنین استعارههایی در ادبیات فارسی «استعارهی مرکب» یا استعارهی جملهای نامیده میشوند. شکل مقایسهی این استعاره چنین است: جواب دادن و حل کردن پرسش دشوار، مثل نور انداختن و روشن کردن پرسش است. جالب اینکه این نوع استعارهها میتوانند معانی دیگری را هم تداعی کنند. مثلاً در گفتوگوی عامیانه میگویند: «این شربت را بخور تا روشن بشوی». روشن شدن، استعارهی مرکب از «سر حال آمدن» (شنگول شدن) است. در حالیکه معنی برافروخته شدن، داغ شدن و سرخ شدن را هم در خود دارد و همین امر به پیچیده شدن و دیریاب شدن معنی استعاره کمک میکند.
- استعاره مرده
«به استعارهای اطلاق میشود که به سبب کاربرد مداوم، رسانگی و برجستگی خود را از دست داده است. در انگلیسی مثل عبارتهای: “to beat about the bush” (حاشیه رفتن)، “green with envy” (از حسادت ترکیدن)، “the heart of the matter” (اصل مطلب).
در عین حال، در بسیاری موارد وقتی زمینهی کاربردی چنین استعارهای در زبان تغییر میکند، آن استعارهی مرده بار دیگر تشخص و تازگی مییابد. برای نمونه، عبارت grey cat in the night (گربهی خاکستری در شب) «مک لیش» که در انگلیسی استعارهی مرده محسوب میشود اما هنگام ترجمه به فارسی، تازگی و حیات دوبارهای مییابد. »
در ادبیات فارسی به استعارههای نزدیک و تکراری «استعارهی مبتذل» گفته میشود. «اینگونه استعاره از تشبیه رنگ باخته و بیفروغ که یکباره ارزش هنری خویش را از دست داده است، برمیخیزد. در اینگونه استعاره، معنای هنری آنچنان زودیاب و آشن است که گویی معنای زبانی و قاموسی واژه شده است. » مثل واژهی «نرگس» به جای «چشم» یا واژهی «نگار» بهجای «یار» یا واژهی «ماه» بهجای «محبوب» و….
- استعارهی نیمه مرده یا در حال مرگ
این اصطلاح را جورج اورول در مقالهاش به نام «سی است و زبان انگلیسی» ابداع کرد. او استعارهی در حال مرگ یا نیمه مرده را از استعارهی مرده جدا میکند. فرق آنها در این است که استعارهی مرده جزئی از زبان محاورهای و عامیانه شده است و مثل لغات عادی با آنها رفتار میشود ولی استعارهی نیمهمرده یا در حال مرگ بر روی لغات و عبارتهای کهنه ولی آشنا برای اکثر مردم ساخته میشود. مثل: «پاشنهی آشیل» در معنای «نقطهضعف» که امروز برای همهی انسانها بهکار میرود. یا «سوزن در انبار کاه» در معنای نامعلوم و پنهان بودن و دستنیافتنی بودن.
بحث آفرینش واژگان از استعارههای مرده و نیمهمرده در زبانشناسی تاریخی کاربرد وسیعی دارد که قبلاً ذکر شد، اما تفاوت استعارهی مرده و نیمهمرده آن است که استعارهی مرده کاربرد قبلی خود را کاملاً از دست داده و کاربرد زبانی یافته ولی استعارهی نیمهمرده در معنای قبلی خود هنوز زنده است و معنای استعاری هم دارد.
- استعارهی فعال
نقطهی مقابل استعارهی مرده و نیمهمرده محسوب میشود. چنین استعارهای هنوز زنده و فعال است و در عرصهی ادبیات به کار میرود؛ مثل «تو خورشید منی»، (you are my sun) یا «آنها زندگی یکدیگر را له کردند»، (they mashed each other’s lives) و…. در واقع، هر استعارهی تازهای که قبلاً نوشته نشده و بهکار نرفته است، استعارهی فعال نامیده میشود. در ادبیات فارسی استعارههایی که حاصل ذهن خلاق و خیالانگیز شاعر و دارای هنر ناب شاعری است هرگز کهنه و فرسوده نمیشوند.
- استعارهی حماسی
در این نوع استعاره، مستعارمنه (بردار) یک مشبهٌبه طولانی است؛ مثل یک داستان حماسی، بسط داده میشود و در یک جمله خلاصه نمیشود. برای مثال، «این یک بحران است. یک بحران بزرگ. یک بحران بیست طبقه با یک سالن و ورودی با شکوه که سراسر آن فرش شده است و کارگرانی بیست و چهار ساعته دارد و یک علامت بسیار بزرگ از سقفش آویزان است که روی آن نوشته شده، این یک بحران بزرگ است». کلمهی بحران مستعارله و جملات بعدی همگی مستعارمنه بسط داده شده است.
در ادبیات فارسی هر استعارهای که مستعارمنه آن گسترده شود، «استعارهی مرکب و تمثیلی» نامیده میشود. برای نمونه، حافظ میگوید:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
«پارهی نخستین این بیت استعارهی تمثیلی است؛ زیرا حافظ حال خود را در موقعیتی سخت و نابهنجار به حال کسی مانند کرده که در شبی تاریک و در گردابی هراسانگیز، بیهیچ پناه و امیدی به رهایی، گرفتار شده باشد و گرداب هر زمان، او را بیشتر در کام ژرف خویش فرو بَرَد. در آن هنگام، آنان که شادکام و آسودهدل بر کرانه آرمیدهاند، هرگز نمیتوانند درماندگی و پریشانی آن غرفهی گرداب را دریابند.»
در نظم و نثر فارسی نمونههای تشبیه تمثیلی- که در آن مشبهبه بسط داده شده- فراوانتر از استعارهی تمثیلی است. برای نمونه، مهدی اخوانثالث در شعر معروف «زمستان» خودش را چنین تشبیه میکند: «منم من، میهمان هر شبت، لولیوش مغموم- منم من! سنگ تیپا خوردهی رنجور- منم! دشنام پست آفرینش، تغمهی ناجور…» و یا در داستان ماهیخوار در کتاب دلیله و دمنه، آبگیر چنین توصیف میشود: «ماهیخوار گفت: در این نزدیکی آبگیری میدانم که آبش به صفا پردهدرتر از گریهی عاشق است و غمازتر از صبح صادق…». که همگی تشبیه تمثیلی است. تفاوت استعارهی مختلط و استعارهی حماسی این است که در استعارهی مختلط، مستعارمنهها (بردارها) چندتا هستند ولی در استعارهی حماسی، مستعارمنه (بردار) فقط یکی است که شرح و بسط داده میشود.
- استعارهی پوشیده و پنهان
استعارهای است که بهطور روشن و صریح بیان نمیشود. دلیل پنهان بودن این استعاره آن است که بردار (مستعارمنه) آشکارا ذکر نگردیده و بهجای آن یکی از نشانههایش آمده است. مثل «غروب پر برگ طلایی» “leafy golden sunset” که غروب به درختی تشبیه شده که برگهای آن به رنگ زرد درآمدهاند. همانطور که دیده میشود، «غروب به برگ» تشبیه نشده و مستعارمنه در آنها پنهان و مخفی است. در ادبیات فارسی این نوع استعاره هم از نظر نامگذاری و هم از نظر محتوا و تعریف با «استعارهی مکنیه» مطابقت میکند.
- استعارهی غوطهور (غرق شده)
استعارهای که بردار (مستعارمنه) در آن ضمنی و تلویحی بیان میشود. مثل: «فکر بالدار من (my winged thought)» در اینجا بیننده باید تصویر پرنده را به ذهن بیاورد. در ادبیات فارسی به اینگونه استعارهها که «صفت» هستند «استعارهی تبعیه» گفته میشود. گوینده برای فکر، صفت بالدار ذکر میکند و بدین ترتیب صفتِ بالدار «استعاره» از صفت دیگری میشود؛ یعنی «فکر فراگیر» یا فکر «اوج گیرنده» یا «فکر برتر». نظیر این استعارهها در زبان فارسی فراوان است.
مثل: حرف شاخدار، جواب دندانشکن و حرف بودار. این استعارهها را نباید با استعارهی مکنیه اشتباه گرفت؛ زیرا بالدار «صفت» فکر است. اگر گفته میشد: بال فکر یا شاخ حرف یا دندان جواب یا بوی حرف استعاره مکنیه میشد.
- استعارهی ساده یا معمولی
استعارهای است که در آن فقط یک «وجهشبه» بین هدف و بردار وجود داشته باشد. مثلاً کسی را به دایناسور تشبیه کنیم و فقط بزرگی جثه را در نظر داشته باشیم. پس در جملهی «تو یک دایناسور هستی» یعنی «تو بزرگ و تنومند هستی». این استعارهها معمولاً کوتاه و نهایتاً شامل چند لغتاند. در ادبیات فارسی با توجه به مفرد یا متعدد و مرکب بودن جامع (وجهشبه) استعارهها را نامگذاری میکنند. استعارهای که یک وجهشبه داشته باشد، «استعارهی مفرد» نامیده میشود و به استعارههایی که از چند وجهشبه ساخته شوند، «استعارهی مرکب یا تمثیلی» گویند. استعارهی ساده و معمولی انگلیسی مطابق استعارهی مفرد فارسی است.
- استعاره مرکب یا آزاد
برعکس استعارهی ساده به چند «وجهشبه» نظر دارد. برای مثال، در جملهی «پای او پای گوزن نر وحشی است» تعداد وجهشبههایی که بین او و گوزن نر وحشی میتوان تصور کرد، زیاد است؛ از جمله: زیبایی، قدرت، سرعت، جرئت، مقاومت و…. این استعاره نیز در نام، تعریف و شکل کاملاً منطبق با استعارهی مرکب و تمثیلی فارسی است.
- استعاره یا مجاز مرسل
در بلاغت انگلیسی مجاز مرسل را قسمی از استعاره میدانند که بیشتر به معنی نامیدن کل و ارادهی جزء یا نامیدن جزء و ارادهی کل تعبیر میشود. برای نمونه، لفظ «دست» به معنی کمکرسان و به معنی کارگر، به اعتبار آنکه کمک از دست برمیآید یا کلمهی «نان» در عبارت «نانِ روزانهی ما را عطا فرما» به معنی غذا و روزی است یا قافیه (rhyme) به معنی شعر در سطور زیر:
“Not marble, nor the gilded monuments
Of princes, shall outlive this powerfulrhyme… “)Shakespeare)
(هیچ سنگ مرمری، هیچ مقبرهی طلایی شاهزادهها، از این قافیه نیرومند، بیشتر دوام نخواهد آورد…)
در ادبیات فارسی برخلاف انگلیسی، مجاز مرسل (مجازهایی که علاقهی آنها غیرتشبیهی است)، جزء استعاره محسوب نمیشود و فقط مجاز با علاقهی تشبیه، «استعاره» است. رابطهی بین دست با قدرت و قافیه با شعر «تشبیهی» نیست. پس در ادبیات فارسی به آنها مجاز میگوییم نه استعاره.
استعارهی مخفی و ضمنی
هرگاه هدف (مستعارله) مخفی باشد و بهطور ضمنی در کلام بیاید و در عوض بردار (مستعارمنه) ذکر گردد و ادات هم حذف شوند، استعاره مخفی یا ضمنی ساخته میشود. مثلاً: «گاله را ببند» (shut your trap) در اینجا «دهان» ذکر نشده ولی «گاله» مستعارمنه ذکر شده است. این نوع استعاره برخلاف استعارههای قبلی از نظر ساختمان، کاملاً مطابق استعارهی آشکار یا مصرّحهی فارسی است.
نتیجهگیری
در زبان و ادبیات انگلیسی، استعاره همان تشبیه است که ادات آن حذف شده است اما در ادبیات فارسی حذف ادات برای ساختن استعاره کافی نیست، بلکه یکی از طرفین تشبیه نیز باید حذف گردد. به همین دلیل استعارههای فارسی خلاصهتر و فشردهتر از استعارههای انگلیسی هستند و ادعای همسانی و یگانگی بین طرفین تشبیه در استعارههای فارسی بیشتر است. از طرفی، تنوع استعارههای انگلیسی بیشتر از استعارههای فارسی است. بهگونهای که برای چند نوع استعارهی انگلیسی در ادبیات فارسی فقط یک نوع وجود دارد.
صرف نظر از تفاوتهای اساسی که در ساختمان استعارهها وجود دارد با مقایسهی بین استعارههای دو زبان، به نقاط مشترک فراوانی نیز دست مییابیم. گویی شعرای هر دو زبان در نحوهی ساختن و ارائهی تصویر شاعرانه از یک الههی شعر الهام گرفتهاند و احساسات و عواطف آنان- که در قالب آثار ادبی ارائه شده- بازگوکنندهی نیاز مشترک بشری در آفرینش هنر برتر است.
همچنین شما عزیزان می توانید فیلم آموزشی زیر را تهیه نمایید و به صورت جامع با این مبحث آشنا شوید
اگر فیلم بالا را به صورت آنلاین نمی توانید نگاه کنید نرم افزار adobe flash را از اینجا دانلود و بر روی کامپیوترتان نصب نمایید تا از این به بعد فیلم ها را به صورت آنلاین تماشا کنید
و یا اگر می خواهید این فیلم آموزشی را دانلود کنید و همیشه آن را بر روی کامپیوترتان داشته باشید اینجا کلیک نمایید.
با سلام
تشکّر و سپاس از مطالب عالی و اطّلاعات خوبی که در این سایت هست.
عالی بود خیلی ممنون